یه لحظه ای هست که ...که باید همه چیز رو رها کنی و بری ... یه لحظه ای هست که از تشنگی داری میمیری،اما باید دستی که کاسه آبی به طرفت گرفته رو پس بزنی و بری ... یه لحظه ای هست که داری از تنهایی میمیری، اما باید از کسی که با آغوش باز روبروت واستاده،دور بشی و بری ... یه لحظه ای هست که ازدلتنگی داری دیوانه می شی، اما باید چشماتو ببندی و بری ... یه لحظه ای هست که باید همه چیز رو به حال خودش بذاری و بدون نگاهی به پشت سر بری یه لحظه ای هست که باید شمشیر و سپرت رو بذاری زمین و زخماتو برداری و بری ...
1391/11/30 - 02:15